جدول جو
جدول جو

معنی میسر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

میسر شدن
دست دادن، فراهم شدن
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
میسر شدن
فراهم شدن
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
میسر شدن
ممکن شدن، امکان پذیر شدن، فراهم گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکدر شدن
تصویر مکدر شدن
تنگ دل شدن، اندوهگین شدن، تیره و تار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واسر شدن
تصویر واسر شدن
عود کردن بحالت اول: (حبط واسر شدن جراحت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرر شدن
تصویر مقرر شدن
نشاخته گشتن تعیین شدن برقرار شدن: (یک محکمه استیناف برای امور عدلیه مقرر خواهد شد) (متمم قانون اساسی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخر شدن
تصویر مسخر شدن
فرو گرفته شدن بتصرف در آمدن تسخیر شدن، مغلوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن، چهر پذیرفتن چهر یافتن، پنداشتته شدن صورت یافتن شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن: یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظنه هلاک نه لقمه ای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز گشتن غالب شدن پیروز گردیدن: ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگان مظفر شوند
فرهنگ لغت هوشیار
در ماندن در مانده شدن بیچاره شدن درمانده گردیدن: عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه را از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد. عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد و معایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر ومنزعج شد و بخطبه خواهر رضا داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور شدن
تصویر مکسور شدن
برخه دار شدن برخگی شکسته شدن، کسر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکدر شدن
تصویر مکدر شدن
تیره شدن، دلگران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشته گشتن از عمل و تصرف باز داشته شدن: گوسپندی بکشد همانجای که محصر شود اگر در حل باشد یا در حرم، تنگ گیرنده، ناقه ای که سوراخ پستان او تنگ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتر شدن
تصویر منتر شدن
سحر شدن افسون شدن، مسخره شدن دست انداخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
کشیده شدن، منتهی شدن: (این کار شما منجر بنزاع خواهد شد)
فرهنگ لغت هوشیار
منبلیدن انکار کردن} ایشان منکر شدند و بر کفر خویش اصرار نمودند) (کشف الاسرار 525: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقر شدن
تصویر موقر شدن
محترم شدن بزرگ شمرده شدن: (و ملحوظ نظر تربیت گشته بتاج و خلعت و کمر مغرور و موقر شد) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 3 66: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثر شدن
تصویر موثر شدن
تاثیر کردن اثر گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیست شدن
تصویر نیست شدن
معدوم شدن نابود گشتن، ناپدید شدن: (غذا بغذا کننده بازد و سد و درد بماند و نیست شود)، مفقود شدن چیزی بطور ناگهانی، مردن کسی بطور ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
اندوخته شدن اندوخته شدن ذخیره شدن: ... و ثواب بزرگ در دیوان او مدخر میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیر شدن
تصویر مخیر شدن
آزاد کام کردن گزین توانیدن اختیار یافتن مختار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمر شدن
تصویر مخمر شدن
خازیدن سر شتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسر شدن
تصویر باسر شدن
قهقراء، عقب عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد
فرهنگ لغت هوشیار
تن یافتن، نگاشته شدن، آشکار شدن بصورت جسم در آمدن، مصور شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیسه شدن
تصویر پیسه شدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
پشت سر هم قرار گرفتن: بچه ها ریسه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
ممکن شدن فراهم شدن: و آنچ هیچ پادشاه را میسر نشد از مصادف دادن و کشتن او را میسر ببود. (راحه الصدور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیر شدن
تصویر اسیر شدن
گرفتار شدن بچنگ دشمن افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگر شدن
تصویر دیگر شدن
عوض شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منکر شدن
تصویر منکر شدن
زیرش زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میسر کردن
تصویر میسر کردن
فراهم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میسر بودن
تصویر میسر بودن
شدنی بودن، فراهم بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منجر شدن
تصویر منجر شدن
انجام شدن، انجامیدن، فرجامیدن
فرهنگ واژه فارسی سره